نوشته شده توسط : جوجه اردک زشت
به نام خدا

گاهی وقت ها عجیب به سرخوشی ِ خودم خنده اَم میگیرد . من باید ساعتِ ۱ در محل ِ کارم باشم اما الان نشسته ام اینجا و دارم خیر ِ سرم پُست میگُذارم . حالا این به کنار ، نمی دانم چی میخواهَم برایِ بچه هایِ ملت بلغور کنم . هی به خودم امیدواری می دَهَم که تو توانایی ِ همه یِ این مراحل را داری اما خب یکی نیست بگوید زر آمدی قُرمه سبزی یه خرده برایِ خودت نوشابه باز کن . بعد به خودم تلقین می کنم که تو فقط با یِک مشت بچه یِ فسقلی طرفی اما باز هَم یادم می افتد که بچه هایِ این دوره و زمانه که مثل ِ بچگی هایِ خودمان پپه تشریف ندارند . همچین مُخَت را به سقف می کوبند که فَکَت تا زمین کِش بیاید . مَگر همین خواهر زاده یِ فسقلیِ ِ خودم نبود که با هزار فخر فروشی برایَم داشت میگفت که عادت دارد به جایِ چایی نسکافه بخورد . حالا تو برو جلوی همچین موجوداتِ فسقلی ِ موذیی سوتی در بده ببین دودمانَت را چطور بر باد می دهند . از اول که واردِ کلاسِشان می شوی با معصومیَتی آسمانی زل می زَنَند بِهت تا حرکتی خطا انجام بدهی تا تو را مَلعبه ی دستانِ کوچک و آسِمانیِشان کنند و تا جا داری لیچار بارَت بِنَمایند که خاله مامانِمان گفته است فلان چیز فلان جور است و تو به سانِ انسان هایِ منگول اندر کف بِمانی که خدایا زمان کی اینهمه پیشرَفت کرد آنهم در کشور ِ شهید پرور ِ ما .





:: بازدید از این مطلب : 798
|
امتیاز مطلب : 103
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : پنج شنبه 14 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: